شرار

شعر آئینی

شرار

شعر آئینی

مشخصات بلاگ
شرار

شد پایمال خال و خطت آبروی چشم
از آب شد تهی و پر از خون سبوی چشم
شد صرف نحوه نگهت گفت و گوی چشم
گفتی بسوز درغم من ای به روی چشم
تا می درم لباس به پا کن شرار را

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

یا امام رضا(ع)



هست از شوق ِچشم دلبر ما

میل پرواز اگر که در سر ِما

نزد گنبد طلای شمسُ شموس

پشت بام پُر از کبوتر ما


   یا امام رضا(ع)


وقتی که قال در حرمت حال می شود

دست دعا به شانه ی من بال می شود

 

در این همه مریض یکی را شفا مده

تقصیر توست این همه جنجال می شود


 

زلفِ دلدار الهی که پریشان نشود

هیچ غم باعث آزار عزیزان نشود

 

آن دو چشمی که بُوَد قبله ی زوار دلم

من دعایم همه این است که گریان نشود

 


من با تو زندگی نکنم پیر می شوم
بی تو من از جوانی خود سیر می شوم

من در شعاع پرتو شمس الشموسی ات
بی اختیار پیش تو تبخیر می شوم


خستگی غالبا امروز به تن می ماند

این لباسی است که هر شب به بدن می ماند

کس به چشمان تو آدم نشده ، راه نبرد

دیدگان تو به جنّات عدن می ماند