وقتی بگو بخند تو در خانه جا نشد/لفظ بیا ببند، به زخمت روا نشد/
صبح دراز تو سر مغرب شدن نداشت/مویت سفید گشت و رفیق حنا نشد/
قدری غذا بخور جگرم ریشِ ریش شد/شاید که ماندی و سفرت از قضا نشد/
در خانه روسری به سرت قاتل من است/قتل کسی به پارچه ای نخ نما نشد/
قحط طبیب اشک علی را مضاف کرد/قحطی چنین پر آب، عیان هیچ جا نشد/
جان خودم قسم که همین چند روز پیش/گفتم که کج کنم سر این میخ را نشد/
پهلوی و روی و موی و وضوی جبیره ات/چون من بساط قتل کسی رو به را نشد/
محمد سهرابی