شرار

شعر آئینی

شرار

شعر آئینی

مشخصات بلاگ
شرار

شد پایمال خال و خطت آبروی چشم
از آب شد تهی و پر از خون سبوی چشم
شد صرف نحوه نگهت گفت و گوی چشم
گفتی بسوز درغم من ای به روی چشم
تا می درم لباس به پا کن شرار را

طبقه بندی موضوعی

زهی کوی کسی کز خون بود آب خیابانش

سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۰۸ ب.ظ

 

 

زهی کوی کسی کز خون بود آب خیابانش

ز سرهای عزیزان چیده گلدان گرد میدانش

 

به خورشید قیامت می شود منجر به هر جلوه

تشرف های آئینه به صحن شبنمستانش

 

به زیل نام او جز حاشیه متنی نمی جوشد

که دارد منشئاتش شأن فرعیت به عنوانش

 

چنان وقت کرم از شش جهت بر تاخت می آید

که از پیراهن خود نیز رد گردد به طوفانش

 

کدامین نعره از سجاده حیدر را مدد فرمود

که می پوشد نعم یا سیدی شمشیر عریانش

 

زکاتی داشت خونم گیج تحویلش شدم

دیدم که حتی میرود عید سعید فطر، قربانش

 

دچار رنگ تیغ جلوه اش هم بهت مقبول است

شهید آید به محشر هر جان بازد به بهتانش

 

زهی بانوی جعفر پاسبان حمزه دربانی

که صد چشمی نگه دار است اورا مرد مردانش

 

زکوران نیز در ستر تجلی گشته او پنهان

که ممکن بود دیدارش دهد چشمی به کورانش

 

اگر میلش به اطعام تجلی می کشد حیف است

سر ما شاعران را خود نسازد آب گردانش

 

گناهانم فدای عصمت محضی چنین یا رب

که یوسف می شود با دیدن او گرگ کنعانش

 

چنان معصوم بگذشته است از همسایه اش کز

شوق به کارت می برد مریم هنوز از چشم جیرانش

 

اگر از ناز عزت پشت پلکی می کند نازک

همان کیفیت لطف است افتاده به مژگانش

 

به جمع پنج تن از چهار سو در هشت چشم آید

علی موسی الرضا پیدا شدا از آئینه بندانش

 

به قم به چادرش افتاده جمعی یارضا گویان

گروهی حضرت معصومه گویان در خراسانش

 

چنین شأنی که من میبینم از حیث أحد کامل

ندارم شک که در خلوت پرستیدست شیطانش

 

حدیث کامل لولاک شرح کاملی دارد

چو لولای در جنت بچرخد تحت فرمانش

 

به شأن خویش دارد إلتجی از فرط آگاهی

اگر دستی بگیرد در خرامیدن به دامانش

 

عبور از شام ظلمانی است شرط مردن روشن

کلید برق هستی مانده در آنسوی دارانش

 

جلالت مرحمی از نوع دیگر دارد ای غافل

همان شمشیر بیرون می زند آخر ز درمانش

 

به دربار زنی کز غیر خود رو در حجاب آرد

نظر دارد به الله الصمد نقاش ایوانش

 

به شهر قم به چشمم از دهانی شادباش امد

کدامین پسته خندیدست به بادام سوهانش

 

به امکان کسی دلداده ام کز شدت اعجاز

جمل را در ته سوزن کند با بار کوهانش

 

مگو گستاخ شیون بوده این نو شاعرالکن

به قدر وسع خود کرده است معنی تازه کتمانش

***محمد سهرابی***

 

 

نظرات  (۱)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی