شرار

شعر آئینی

شرار

شعر آئینی

مشخصات بلاگ
شرار

شد پایمال خال و خطت آبروی چشم
از آب شد تهی و پر از خون سبوی چشم
شد صرف نحوه نگهت گفت و گوی چشم
گفتی بسوز درغم من ای به روی چشم
تا می درم لباس به پا کن شرار را

طبقه بندی موضوعی

آیینه ای که بکرترین التفات بود

شنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۳۵ ب.ظ

 آیینه ای که بکرترین التفات بود

پشت حیاط خلوت او هم حیات بود


یکشنبه های هفته به منبر جلوس داشت

سیر کلام او همه ذاتاَ ز ذات بود

گه سیب می شد و همه جا عطر می فروخت

گاهی به و انار و گهی عطرجات بود


در شطّ رنج جلوه فلک تخته پاره ای است

دنیا در انعکاس رخش مات مات بود

 

تسبیح می فروخت به ذهن فرشتگان

با رشته های نور که در کائنات بود


در ابر و باده جلوه ی اشراق می کشید

با مینیاتوری که پر از رنگ ذات بود


تشبیه او به ذات خدا بود و این میان

اصرار شوهرش سر حذف ادات بود


او بود و جوش صنع و خدا  و دوباره او

تطبیق سن او و حق از این جهات بود

محمد سهرابی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی