شرار

شعر آئینی

شرار

شعر آئینی

مشخصات بلاگ
شرار

شد پایمال خال و خطت آبروی چشم
از آب شد تهی و پر از خون سبوی چشم
شد صرف نحوه نگهت گفت و گوی چشم
گفتی بسوز درغم من ای به روی چشم
تا می درم لباس به پا کن شرار را

طبقه بندی موضوعی

در خواب دیده ام که در آورده پر، تنت

پنجشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۵۰ ب.ظ

در خواب دیده ام که در آورده پر، تنت

افتاده پیش قافله ها چون خبر، تنت

 

گفتی انار خواسته ای، ای به روی چشم

دل خون شد و نشست به پای شجر، تنت

در دل به فکر پختن نانی هنوز هم

تب میدمد ز پوست چسبیده بر تنت


چشمت که سرمه خُور شد و با من سخن نگفت

گرچه زبان شده است کنون سر به سر، تنت


برداشت سنگ قبر نبی را گلاب ناب

از بس که رفته بر سر قبر پدر، تنت


هر روز قدری از بدنت آب میشود

بگرفته مخفیانه مسیر سفر، تنت


بیهوده نیست گردن تو رگ به رگ شده

بالش بلند ماند و شده مختصر، تنت


نیمی ز زندگی سر دست تغافل است

این نیمه جان ازوست اگر مانده در تنت


نوروز در لباس تو ثبت مکرر است

لاله دمیده است ز سر تا کمر، تنت


ترسم به ناله ات سر زخم تو وا شود

آرام گریه کن که نگردد خبر، تنت


نم دار گریه کن فقط از دل فغان نکن

ترسم به پا کند شرری از جگر، تنت


شور نشور از مژه ات آب میخورد

در لرزه آمده است از این چشم تر، تنت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی